تسوج

تسوج شهر من

تسوج

تسوج شهر من

تسوج
نماز جمعه
آخرین مطالب
نویسندگان

۴۷ مطلب با موضوع «چهارده معصوم» ثبت شده است

شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۲۱ ق.ظ

اولین نماز جمعه پیامبر (ص)

اولین نماز جمعه پیامبر (ص)

اولین نماز جمعه ای که رسول خدا (ص) با اصحابش تشکیل دادند ، هنگامی بود که به مدینه هجرت کردند و وارد حومه مدینه شدند ، آن روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول هنگام ظهر بود . حضرت چهار روز در "قبا" ماندند و مسجد قبا را بنیان نهادند ، سپس روز جمعه به سوی مدینه حرکت کردند (فاصله میان قبا و مدینه بسیار کم است و امروز قبا یکی از محله های داخل مدینه است ) و به هنگام نماز به محله "بنی سالم " رسیدند و مراسم نماز جمعه را در آنجا برپا داشتند .

این اولین نماز جمعه ای بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) در اسلام بجاآورد ، خطبه ای هم در این نماز جمعه خواند که اولین خطبه حضرت در مدینه بود .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۲ ، ۱۱:۲۱
ali montazeri
يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۲، ۰۸:۰۳ ب.ظ

نامه امام علی (ع) به فرماندار آذربایجان

ومن کتاب له علیه السلام

إلى الاَشعث بن قیس عامل أذربیجان وَإِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَلکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانةٌ، وَأَنْتَ مُسْتَرْعىً لِمَنْ فَوْقَکَ، لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفتَاتَفِی رَعِیَّةٍ، وَلاَ تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِیقَةٍ، وَفی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَأَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِحَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ، وَلَعَلِّی أَلاَّ أَکُونَ شَرَّ وُلاَتِکَلَکَ، وَالسَّلاَمُ

 نامه‏ امام علیه السلام‏به‏«اشعث‏بن قیس‏»فرماندار آذربایجان [1]

فرماندارى براى تو وسیله آب و نان نیست،بلکه امانتى است که در گردنت تونیز باید مطیع ما فوق باشى.

درباره رعیت‏حق ندارى استبداد بخرج دهى!در مورد بیت المال بهیچ‏کارى جز با احتیاط و اطمینان اقدام مکن!اموال خدا در اختیار تو است،و تویکى از خزانه‏داران او هستى که باید آنرا بدست من بسپارى،و امید است من‏رئیس بدى براى تو نباشم(و السلام)

توضیحها

[1]این نامه را امام(ع)پس از پایان جنگ‏«جمل‏»و ورود بکوفه به‏«اشعث‏بن قیس‏»نوشته،و طبق آنچه در کتاب‏«صفین‏»نوشته‏«نصر ابن مزاحم‏»آمده‏قسمتى از آغاز نامه را«شریف رضى‏»حذف نموده است.در پایان این نامه آمده‏است کاتب نامه‏«عبید الله بن ابى رافع‏»است که در ماه شعبان سال‏36 آن رانگاشته.و این نامه را وسیله‏«زیاد بن مرحب همدانى‏»فرستاده است.

«ابن عبد ربه‏»در کتاب‏«عقد الفرید»جلد3 صفحه 104 و«ابن قتیبه‏»در کتاب‏«الامامة و السیاسة‏»جلد 2 صفحه 91 مختصر تر از آنچه‏«نصر بن مزاحم‏»آورده‏آنرا نقل کرده است.(مصادر نهج البلاغه جلد3 صفحه 202 و شرح ابن میثم‏جلد 4 صفحه 350) .

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۲ ، ۲۰:۰۳
ali montazeri
شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۳۸ ب.ظ

اهمیت نماز جمعه


پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:


هر گاه مومنی به سوی نماز جمعه حرکت کند ، خداوند دلهره های روز قیامت را برای او کاهش داده و به سوی بهشت راهنائی اش میکند . 

(وسائل الشیهع ، ج 7 روایت 9390)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۲ ، ۱۳:۳۸
ali montazeri

مختصرى از کلمات حکمت آمیز  حضرت امام رضا علیه السلام
( اوّل ـ قالَ علیه السلام : صَدیقُ کُلِّ اَمرِى عَقْلُهُ وَ عَدوُُّهُ جَهْلُهُ.(63) )
فرمود آن حضرت : که دوست هر مردى عقل او است و دشمن او نادانى او است .

دوم ـ قـالَ عـلیـه السـلام : اِنَّ اللّهَ یـُبـْغـِضُ الْقیلَ وَ الْقالَ وَ اِضاعَةَ الْمالِ وَ کَثْرَةَ السُّؤ الِ؛(64) یـعـنـى فـرمـود: خـداونـد دشـمـن دارد ( قـیـل و قـال ) را و ضـایـع کـردن مـال را و کـثـرت سـؤ ال را.
مـؤ لف گـویـد: ظـاهـرا مـراد از قـیـل و قـال ، مـراء و جـدال مـذمـوم است که در روایات نهى از آن وارد شده بلکه از حضرت صادق علیه السلام مـنـقـول اسـت کـه حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلم فـرمـودنـد: اول چـیـزى کـه نـهـى کـرد مـرا از آن پـروردگـارم عـز و جـل ، نـهـى کـرد از پـرسـتـش بتان و شرب خمر و ملاحات با مردم (65) و ( مـلاحـات عـ( همان مجادله و مراء است . و نیز از آن حضرت مروى است که فرمود چهار چیز اسـت کـه مـى مـیرانند دل را، گناه بالاى گناه کردن و با زنان زیاد محادثه و هم صحبتى کردن و ممارات احمق . تو بگویى و او بگوید و آخرش ‍ برنگردد به خیر، و با مردگان مـجـالسـت کـردن ، عـرض کـردنـد: یـا رسـول اللّه ! مـردگـان کـیـانـنـد؟ فـرمـود: کـل غـنـى مـتـرف (66) ؛ یـعنى هر توانگرى که گذاشته شده بطور خود هرچه خـواهـد بکند یا هر توانگرى که به ناز و نعمت پروریده شده . و نیز شیخ صدوق رحمه اللّه روایـت کـرده کـه بـه حضرت صادق علیه السلام عرض کردند که این خلقى که مى بینید تمام اینها از ناس و مردم محسوب مى شوند، فرمود: بینداز از مردم بودن آن کسى را که ترک کرده مسواک کردن را و آن کسى را که چهار زانو مى نشیند در جاى تنگ و کسى که داخـل مـى شـود در چـیـزى کـه مـهـم او نـیـسـت و کـسـى کـه مـراء و جدال مى کند در چیزى که علم به آن ندارد، و کسى که سستى کند و بیمارى به خود ببندد بـدون علتى و کسى که موى خود را ژولیده گذارد بدون مصیبتى و کسى که مخالفت کند بـا یـاران خـود در حـق در حالى که آنها متفق شده باشند بر آن و کسى که افتخار کند به پـدران خـود در حـالى کـه خـودش خالى است از کارهاى خوب ایشان پس او به منزله خدنگ اسـت یعنى پوست خدنگ . و آن چوب درختى است محکم براى تیر خوب است پوستهاى آن را مـى کـنند و دور مى افکنند تا به جوهر و اصلش مى رسد.(67) پس همچنان که پـوسـت خـدنـگ را مـى کـنـنـد و دور مـى افـکـنـنـد بـا آن مـجـاورت و نـزدیـکـى بـه لب و اصل خود همچنین کسى که خالى است از فضایل و کمالات پدران خود او را دور مى افکنند و اعتنا به آن نمى کنند 

  .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۲ ، ۱۱:۰۲
ali montazeri
جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۴۹ ق.ظ

ورود حضرت امام رضا علیه السلام به مرو

ورود حضرت امام رضا علیه السلام به مرو و بیعت مردم با آن حضرت به ولایت عهد
چـون حـضـرت امـام رضـا عـلیـه السـلام وارد مـرو شـد، مـاءمـون آن جـنـاب را تبجیل و تکریم تمام نمود و خواص اولیاء و اصحاب خود را جمع نموده و گفت : اى مردمان ! مـن در آل عـبـاس و آل عـلى عـلیـه السـلام تـاءمـل کـردم هـیـچ یـک را افـضل و احق به امر خلافت از على بن موسى علیه السلام ندیدم پس رو کرد به حضرت امـام رضـا عـلیـه السـلام و گـفـت : اراده کـرده ام که خود را از خلافت خلع نمایم و به تو تـفـویض کنم ، حضرت فرمود: اگر خلافت را خدا براى تو قرار داده است جایز نیست که بـه دیـگـرى بـخـشـى و خـود را از آن معزول کنى و اگر خلافت از تو نیست ترا اختیار آن نـیـسـت کـه بـه دیـگـرى تـفـویـض نـمـایـى . مـاءمـون گـفـت : البـتـه لازم اسـت که این را قـبـول کـنـى ، حـضـرت فـرمـود: مـن بـه رضـاى خـود هـرگـز قبول نخواهم نمود و تا مدت دو ماه این سخن در میان بود و چندان که او مبالغه کرد، حضرت چون غرض او را مى دانست امتناع مى فرمود.
چـون مـاءمـون از قـبـول خـلافـت آن حـضـرت مـاءیـوس گـردیـد گفت : هرگاه که خلافت را قـبـول نـمـى کـنـى پس ولایت عهد مرا قبول کن که بعد از من خلافت با تو باشد، حضرت فـرمـود کـه پـدران بـزرگـواران مـن مـرا خـبـر دادنـد از رسـول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم که من پیش از تو از دنیا بیرون خواهم رفت و مرا بـه زهـر سـتـم شهید خواهند کرد و بر من ملائکه آسمان و ملائکه زمین خواهند گریست و در زمـین غربت در پهلوى هارون الرشید مدفون خواهم شد، ماءمون از استماع این سخن گریان شـد و گـفـت : تـا مـن زنـده ام کـى مـى تـوانـد تـو را بـه قـتـل رسـانـد یـا بـدى نیست به تو اندیشه نماید. حضرت فرمود: اگر خواهم مى توانم گفت ، کى مرا شهید خواهد کرد! ماءمون گفت : غرض تو از این سخنان آن است که ولایت عهد مـرا قـبـول نـکـنـى تـا مـردم بـگویند که تو ترک دنیا کرده اى ، حضرت فرمود: به خدا سـوگـنـد! از روزى کـه پـروردگـار مـن مـرا خـلق کـرده اسـت تـا بـه حال دروغ نگفته ام و ترک دنیا براى دنیا نکرده ام و غرض تو را مى دانم . گفت : غرض من چیست ؟ فرمود: غرض تو آن است که مردم بگویند که على بن موسى الرضا علیه السلام ترک دنیا نکرده بود بلکه دنیا ترک او را کرده بود، اکنون که دنیا او را میسر شد براى طمع خلافت ، ولایت عهد را قبول کرد. ماءمون در غضب شد و گفت : پیوسته سخنان ناگوار در برابر من مى گویى و از سطوت من ایمن شده اى ، به خدا سوگند که اگر ولایت عهد مرا قبول نکنى گردنت را بزنم ! حضرت فرمود که حق تعالى نفرموده است که من خود را بـه مهلکه اندازم هرگاه جبر مى نمایى قبول مى کنم به شرط آنکه کسى را نصب نکنم و احدى را عزل ننمایم و رسمى را بر هم نزنم و احداث امرى نکنم و از دور بر بساط خلافت نظر کننم . ماءمون به این شرایط راضى شد، پس حضرت دست به سوى آسمان برداشت و گفت : خداوندا! تو مى دانى که مرا اکراه نمودند به ضرورت ، این امر را اختیار کردم ، پـس مـرا مـؤ اخـذه مـکـن چـنـانـچـه مـؤ اخـذه نـکـردى دو بـنـده و دو پـیـغـمـبـر خـود یـوسـف و دانیال را در هنگامى که قبول کردند ولایت را از جانب پادشاه زمان خود، خداوندا! عهدى نیست جـز عـهـد تو و و لایتى نمى باشد مگر از جانب تو، پس توفیق ده مرا که دین ترا برپا دارم و سنت پیغمبر ترا زنده دارم ، همانا تو نیکو مولایى و نیکو یاورى .
پـس مـحـزون و گـریـان ولایـت عـهـد را از مـاءمـون قـبـول فرمود  

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۲ ، ۱۰:۴۹
ali montazeri


السلام علیک یا علی بن موسی الرضا




آجرک الله یا صاحب الزمان


رحلت جانگداز شمس الشموس  امام رضا علیه السلام  بر شیعیان جهان تسلیت باد



در بـیـان رفـتـن حـضـرت امـام رضـا عـلیـه السـلام از مـدیـنـه بـه مـرو و تفویض ماءمون ولایت عهد را به آن سرور ایمان

مخفى نماند: آنچه از روایات ظاهر مى شود آن است که ماءمون چون مستقر بر خلافت گشت و فـرمـانـش در اطـراف عـالم نـافـذ گـردیـد و ایـالت عـراق را بـه حـسـن بـن سهل تفویض کرد و خود در بلده مرو اقامت نمود و در اطراف ممالک حجاز و یمن غبار فتنه و آشـوب ارتـفاع یافته بعضى از سادات به طمع خلافت رایت مخالفت برافراشتند، چون خـبـر در مـرو بـه سـمـع مـاءمـون رسـیـد بـا فـضـل بـن سـهل ذوالریاستین که وزیر و مشیر او بود مشورت نمود بعد از تدبیر و اندیشه بسیار، راءى مـاءمون بر آن قرار گرفت که حضرت رضا علیه السلام را از مدینه طلب نماید و او را ولیـعـهـد خود گرداند تا آنکه سایر سادات به قدم اطاعت پیش آیند و دندان طمع از خلافت بردارند. پس رجاء ابن ابى الضحاک را با بعضى از مخصوصان خود به خدمت آن حـضـرت فـرسـتـاد بـه سوى مدینه که آن جناب را به سفر خراسان ترغیب نمایند، چون ایـشـان بـه خـدمـت آن حـضـرت رسـیـدنـد حـضـرت در اول حـال امـتـنـاع بـسـیـار نـمـود چـون مـبـالغـه ایـشـان از حـد اعتدال متجاوز گردید آن سفر اثر را به جبر، اختیار نمود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۲ ، ۱۰:۴۶
ali montazeri

آجرک الله یا صاحب الزمان

رحلت جانگداز پیامبر اکرم و شهادت امام حسن مجتبی و امام رضا بر شیعیان جهان تسلیت باد 






ارتحال رسول خدا

شیخ مفید رحمه الله در ارشاد چنین می نویسد: راویان بالاتفاق نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه وآله پیش از رحلت خویش، به مردم چنین فرمود: ایهاالناس من پیش از شما از دنیا خواهم رفت و شما بر من وارد خواهید شد و من از ثقلین (کتب و عترت) از شما خواهم پرسید ببینید چطور به جای من آن دو را حفظ خواهیدکرد خدای لطیف و خیبر به من اطلاع داده که آن دو را از هم جدا نخواهند شد تا پیش من آیند از خدا این را خواسته ام و او به من عطا فرموده است. بدانید که من کتاب خدا و عترت و اهل بیت خویش را میان شما می گذارم بر آنها پیشی نگیرید وگرنه اتفاق از دستتان می رود، از آنها دور نمانید وگرنه هلاک می شوید. به آنها چیز نیاموزید که آن ها از شما داناترند. ایهاالناس نبینم که بعد از من از دین خود برگشته و گردن یکدیگر را می زنید. آنگاه روز قیامت مرا در کتبیه ای مانند دریای سیل جرار ملاقات می کنید. بدانید علی بن ابیطالب برادر من و وصی من است. بعد از من تأویل قرآن جهاد خواهد کرد، چنان که من بر تنزیل آن جهاد کردم.آن حضرت در هر مجلس این کلمات را تکرار می کرد، آنگاه اسامة بن زید را فرماندهی داد و فرمود:و با جمهوریت امت از بلاد روم بجایی رود که پدرش در آن جا کشته شده است... و بعد به زیارت قبور بقیع رفت و بر آنها استغفار فرمود...بعد به منزلش برگشت و سه روز در حال تب شدید بود، پس از سه روز به مسجد آمد، سرش را بسته بود، بعد بالای منبر رفت و بر آن نشست و به حاضران چنین فرمود: معاشرالناس! رفتن من از میان شما نزدیک شده. به هر کس که وعده ای کرده ام بیاید و به وعده ام وفا کنم و به هر کس که مقروض ‍ هستم به من اطلاع بدهد. مردم میان خدا و انسان ها جز عمل صالح چیزی نیست که با آن خیری بدهد یا شری را دفع کند؛اگر من هم گناه می کردم هلاک شده بودم؛خدایا شاهد باش که مطلب را رساندم.بعد از منبر پایین آمد و با مردم نماز خواند، ولی سبک و کوتاه. آنگاه داخل منزلش شد.

وصیت پیامبر(ص) در لحظات پایانی

 بخاری در صحیح خود ج 7، ص 156 کتاب الطب باب قول المریض ‍ قواموا عنی از ابن عباس نقل کرده: چون رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله رسید عده ای از مردان از جمله عمربن الخطاب در خانه حضرت بودند. حضرت فرمود: بیایید برای شما نامه ای بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید. عمربن الخطاب گفت: مرض پیغمبر غالب شده (هذیان می گوید) قرآن نزد شماست، کتاب خدا ما را کافی است. حاضران با هم به مخاصمه برخاستند.یکی می گفت: نزدیک بروید، پیامبرتان نامه ای بنویسد که بعد از وی گمراه نشوید. بعضی دیگر سخنی مانند عمربن الخطاب می گفتند و چون زیاد قیل وقال کردند، حضرت فرمود: برخیزید و بروید. عبیدالله گوید: عبدالله بن عباس می گفت: بلا و تمام بلا آن است که نگذاشتند رسول خدا صلی الله علیه وآله آن نامه را بنویسد.

مسلم در صحیخ خود ج 2، ص 15 باب ترک الوصیة با سه طریق آن را نقل کرده که عبدالله بن عباس اشک ریزان می گفت: یوم الخمیس و ما یوم الخمیس... احمدبن حنبل نیز آن در مسند خود ج 1، 325 نقل می کند، مرحوم شرف الدین در الراجعات، ص ‍ 238، مراجعه 86 فرماید: کلمه ای که عمر به کار برد این بود که: ان النبی یهجر پیامبر هذیان می گوید چنان که عبدالعزیز جوهری در کتاب سقیفه آورده است؛ولی محدثان نقل به معنی کرده و گفته اند که عمر گفت: ان النبی غلبه الوجع مرض بر پیامبر غالب آمده است.

رسول خدا صلی الله علیه وآله بار سوم: ادعوا الی اخی و صاحبی ام سلمه گفت: علی را بخوانید؛او فقط علی را می خواهد. چون علی علیه السلام را خواندند حضرت به او اشاره کرد، علی علیه السلام سر خویش را کنار دهان حضرت آورد، رسول خدا صلی الله علیه وآله باوی مناجات مفصلی کرد، علی علیه السلام برخاست و در گوشه حجره نشست و رسول خدا صلی الله علیه وآله را خواب برد. آن حضرت از حجره بیرون آمد. مردم گفتند: یا اباالحسن پیامبر چه چیز به شما گفت؟ فرمود:

علمنی الف باب من العلم فتح لی باب الف باب و اوصانی بماانا قائم به ان شاءالله؛ هزار باب از علم به من تعلیم کرد و هر باب هزار باب دیگر بر من گشود و بر من چیزی وصیت کرد که ان شاء الله به عمل خواهم آورد بعد مرضش باز شدت یافت و علائم مرگ نمایان گردید و علی علیه السلام در محضرش حاضر بود. فرمود: یا علی! سر مرا در آغوش خود بگیر که امر خدا آمده وچون روح من خارج شد آن را با دستت بگیر و به صورت خویش مسح کن. سپس مرا روبه قبله نماز و به تجهیز من مباشرت کن و اول تو بر من نماز بخوان و از من جدا مباش تامرا در قبرم دفن کنی و از خدای تعالی مدد بخواه.

علی علیه السلام سر آن حضرت را در آغوش گرفت و فاطمه علیهاالسلام سر پایین آورد، به چهره پدرش نگاه کرده و ناله و گریه می نمود .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۲ ، ۱۷:۲۷
ali montazeri