تسوج

تسوج شهر من

تسوج

تسوج شهر من

تسوج
نماز جمعه
آخرین مطالب
نویسندگان

۱۲۸ مطلب توسط «ali montazeri» ثبت شده است

چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۲۷ ق.ظ

امام جواد

‍‍🔅 صقر بن ابی دُلَف میگوید: از امام جواد شنیدم:


🔸 امام پس از من فرزندم علی (هادی) است... و امام پس از او فرزندش حسن (عسکری) است... سپس حضرت سکوت کردند. گفتم یابن رسول الله، امام بعد از حسن کیست؟ حضرت به شدت #گریه کردند و فرمودند: پس از حسن، فرزندش که به حق قیام میکند و مردم انتظارش را میکِشند.


🔺گفتم چرا قائم نامیده شده؟ فرمود: زیرا پس از اینکه یادش از میان رفت (مردم فراموشش کردند) و بیشتر معتقدان به امامتش از او برگشتند، قیام می کند. گفتم چرا منتظَر نامیده شده؟


🔸فرمودند: زیرا او غیبتی دارد که روزهایش بسیار و زمانش طولانی میگردد. در آن دوران، مخلِصان در انتظار قیامش باشند، و اهل شک و تردید انکارش نمایند، و مُنکِران ذکر و یادش را مسخره کنند، و کسانیکه وقت برای ظهورش تعیین میکنند دروغ میگویند، و عجله کنندگان هلاک شوند؛ و اهل تسلیم نجات یابند

📚 کمال الدین؛ باب۳۶ حدیث۳


🔅 میلاد با سعادت حضرت جوادالائمه امام محمدتقی علیه السلام مبارک باد 




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۲۷
ali montazeri
چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ۰۸:۱۰ ق.ظ

عادت

بَابُ الْخُرْقِ 

1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِى‏لَیْلَى عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ مَنْ قُسِمَ لَهُ الْخُرْقُ حُجِبَ عَنْهُ الْإِیمَانُ 

اصول کافى جلد 4 صفحه:10 روایة:1


ترجمه :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: آنکس که ناسازگارى بهره‏اش گردد ایمان از او در پس پرده رود.

شرح:

مجلسى علیه الرحمة گوید: سر اینکه شخص ناسازگار از ایمان دور میشود اینست که اولاً: مؤمنین را آزار دهد و این مخالف ایمان است، زیرا مؤمن کسى است که مسلمانان از دست و زبانش آسوده و در امان باشد، و ثانیاً بواسطه ناسازگارى از طلب دانش که بوسیله او بپایه کمال ایمان رسد محروم ماند، زیرا اسباب طلب آن برایش فراهم نگردد.

و پوشیده نماند که ناسازگارى تا آنجا نکوهیده و مذموم است که نرمش و ملایمت ممکن باشد و کار بمسامحه در دین نکشد و گرنه ناپسند و مذموم نخواهد بود چنانچه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مدارا کن تا آنجا که نرمش سزد، و بتندى رفتار کن آنجا که ملایمت سود ندهد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۶ ، ۰۸:۱۰
ali montazeri
يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۲۱ ق.ظ

واگذاری امر دین به پیامبر و امام

بَابُ التَّفْوِیضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ علیهم السلام فِی أَمْرِ الدِّینِ


1- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی زَاهِرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ النَّحْوِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّ بَ نَبِیَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ نَبِیَّ اللَّهِ فَوَّضَ إِلَى عَلِیٍّ وَ ائْتَمَنَهُ فَسَلَّمْتُمْ وَ جَحَدَ النَّاسُ فَوَ اللَّهِ لَنُحِبُّکُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا قُلْنَا وَ أَنْ تَصْمُتُوا إِذَا صَمَتْنَا وَ نَحْنُ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا جَعَلَ اللَّهُ لِأَحَدٍ خَیْراً فِی خِلَافِ أَمْرِنَا


عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ ثُمَّ ذَکَرَ نَحْوَهُ‏


اصول کافى جلد 2 صفحه 2 روایة 1


ترجمه:


ابواسحاق نحوى گوید: بر امام صادق علیه السّلام وارد شدم و شنیدم مى‏فرمود: خداى عزوجل پیغمبرش را به محبت خود تربیت کرد و سپس فرمود (((تو داراى خلق عظیمى هستى 4 سوره 68))) و آنگاه باو واگذار کرد و فرمود (((هر چه را پیغمبر براى شما آورد بگیرید؛ و از هر چه منعتان کند باز ایستید - 7 سوره 59 ))) و باز فرمود (((هر کس از رسولخدا اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است - 80 سوره 4 - ))) سپس امام فرمود: پیغمبر خدا کار را بعلى واگذار کرد و او را امین شمرد، شما (شیعیان) تسلیم شدید و آن مردم (اهل سنت) انکار کردند، بخدا ما شما را دوست داریم که هرگاه بگوئیم بگوئید، و هرگاه سکوت کنیم، سکوت کنید، و ما واسطه میان شما و خداى عزوجل هستیم، خدا براى هیچکس در مخالفت امر ما خیرى قرار نداده است.


شرح:


در اینجا چند مطلب نیاز بتوضیح دارد:


1 - جمله اول حدیث از عبارات پر مغز عربى است، خصوصاً باعتبار صدور آن از خاندان وحى، و بطور خلاصه پنج معنى را متحمل است: 1 - خداى عزوجل پیغمبرش را طورى که میخواست و دوست داشت تربیت کرد 2 - چون پیغمبر، خدا را دوست داشت، خدا هم او را تربیت کرد 3 - خدا پیغمبرش را تربیت کرد تا دوست او باشد 4 - خدا طریق محبتش را بپیغمبرش آموخت 5 - خدا در حالیکه پیغمبرش را دوست داشت او را تربیت کرد


2 - درباره خلق عظیم پیغمبر صلى اللّه علیه و آله که خدایتعالى آنرا میستاید، مرحوم طبرسى گوید: خلق آنستکه انسان خود را بر حفظ آداب وادار کند، و این قوه مانند خلقت در وجود او پا بر جا شده و مرحوم مجلسى گوید: مراد از خلق عظیم پیغمبر صلى اللّه علیه و آله این است که: علم و عمل بدرجه کاملش در وجود آنحضرت گرد آمده بود.


3 - آیه شریفه (((ما آتاکم الرسول فخذوه....))) در سیاق آیات مربوط بفى‏ء و غنیمت در جنگ است و راجع باموال منقول و غیر منقول از طایفه بنى قریظه و بنى نضیر از یهود است که نصیب مسلمین شده بود خدایتعالى در این آیه شریفه پیغمبر اکرم اختیار میدهد و مسلمین را آگاه میسازد که در تقسیم و صرف این اموال بداورى آنحضرت رضا دهند و تسلیم شوند، ولى از لحاظ عموم و شمول آیات شریفه قرآنى اینستکه: پیغمبر صلى اللّه علیه و آله هر امرى بشما کرد و هر دستورى که فرمود، بپذیرید و عمل کنید، و از هر چه شما را نهى کرد و بازداشت آنرا ترک کنید و باز ایستید، زیرا امر و نهى او عین امر و نهى خدایتعالى‏ست و او از پیش خود چیزى نمیگوید. لذا در آیه بعد که امام علیه السّلام بآن استشهاد مى‏کند مى‏فرماید: (((هر کس از رسولخدا صلى اللّه علیه و آله اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است))) یعنى پیغمبر فقط نماینده و پیغام رسان و مأمور است، و نیز بهمین جهت در آخر روایت فرمود: ما واسطه میان شما و خداى عزوجل هستیم.


راجع بتفویض و واگذارى امر دین بپیغمبر و امامان علیه السّلام که مقصود اصلى این حدیث و احادیث بعد است، علامه مجلسى(ره) توضیحى بیان کرده که خلاصه‏اش اینست: تفویض بچند معنى استعمال میشود:


الف: تفویض در امر آفرینش و روزى دادن مخلوق و زنده کردن و تربیت و میراندن آنها، چنانچه جماعتى عقیده دارند که خدایتعالى ابتدا پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سایر اولیاء اشرا خلق کرد سپس خلقت و تربیت سایر موجودات را باختیار ایشان گذاشت، پس آنها بیافرینند و روزى دهند و بمیرانند و این طایفه بنام غلات (جمع غالى = متجاوز از حد) یا مفوضه نامیده میشوند.


شکى نیست که این عقیده کفر است و معتقدین بآن از زمره مسلمین خارجند مگر اینکه مقصودشان این باشد که ائمه علت غائى ایجادند و خدا آنها را در آسمان و زمین و نسبت بهر چیز فرمانده و مطاع قرار داده و حتى جمادات از ایشان فرمان برند و هر چه خواهند خدا انجام دهد ولى آنها جز آنچه خدا خواهد نخواهند، این عقیده درست است و اخبارى هم بر آن دلالت دارد.


شیخ صدوق(ره) در رساله عقایدش گوید: اعتقاد ما شیعیان درباره غلات و مفوضه این است که ایشان کافرند و بدتر از یهود و نصارى و مجوس و همه بدعت گزاران و گمراهان، زیرا هیچکس مانند ایشان خدا را کوچک نکرده است - تا آنجا که گوید: امام رضا علیه السّلام در دعایش میفرمود:


خدایا من از هر توان و نیروئى بیزارى جویم و بسوى تو گرایم، توان و نیروئى جز از جانب تو نیست، خدایا من بسوى تو بیزارى میجویم از کسانیکه براى ما آنچه را سزاوار نیست ادعا مى‏کنند، خدایا من به سوى تو بیزارى مى‏جویم از کسانى که درباره ما آنچه را خود نگوئیم میگویند، خدایا آفرینش مخصوص تو و روزى از جانب تو است، ترا مى‏پرستم و از تو یارى مى‏جویم، خدایا تو خالق ما و خالق پدران 


پیشینیان و پدران آیندگانى، ربوبیت جز براى تو سزاوار نیست و خدائى جز ترا نشاید...


شیخ مفید (قده) فرماید: غلات مسلمان نما همان کسانند که امیرالمؤمنین و امامان از فرزندانش را بخدائى و پیغمبرى نسبت دهند و ایشانرا در فضیلت دین و دنیا، بیشتر از مقدار واقعش ستایند، ایشان گمراه و کافرند و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمان کشتن و سوختن آنها را داده است.


ب - تفویض در امر دین و آن معانى و تفاسیر مختلفى دارد (که خود مجلسى ره توضیح مى‏دهد) و مى‏فرماید: معنائى که صحیح است و حکم عقل هم بر آن دلالت دارد و مقصود از این روایاتست اینست که: خدا امر سیاست و تأدیب و تکمیل و تعلیم مردم را بآنها واگذار فرموده است و نیز امر کردن مردم را به اطاعت از خودشان نسبت بآنچه خواهند و نخواهند و در آنچه صلاح دانند و صلاح ندانند بایشان واگذار نموده است، و در روایات بعد این مطلب توضیح بیشترى داده مى‏شود.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۲۱
ali montazeri
يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۱۸ ق.ظ

عقل 1

- عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ هَبَطَ جَبْرَئِیلُ عَلَى آدَمَ ع فَقَالَ یَا آدَمُ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أُخَیِّرَکَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلَاثٍ فَاخْتَرْهَا وَ دَعِ اثْنَتَیْنِ فَقَالَ لَهُ آدَمُ یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَا الثَّلَاثُ فَقَالَ الْعَقْلُ وَ الْحَیَاءُ وَ الدِّینُ فَقَالَ آدَمُ إِنِّی قَدِ اخْتَرْتُ الْعَقْلَ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ لِلْحَیَاءِ وَ الدِّینِ انْصَرِفَا وَ دَعَاهُ فَقَالَا یَا جَبْرَئِیلُ إِنَّا أُمِرْنَا أَنْ نَکُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَیْثُ کَانَ قَالَ فَشَأْنَکُمَا وَ عَرَجَ 


اصول کافى جلد 1 صفحه: 11 روایة: 2


 اصبغ بن نباته از على علیه السلام روایت مى‏کند که جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت: اى آدم من مأمور شده‏ام که ترا در انتخاب یکى از سه چیز مخیر سازم پس یکى را بر گزین و دو تا را واگذار. آدم گفت چیست آن سه چیز؟ گفت: عقل و حیاء و دین آدم گفت عقل را برگزیدم، جبرئیل بحیاء و دین گفت شما باز گردید و او را واگذارید، آن دو گفتند اى جبرئیل ما مأموریم هر جا که عقل باشد با او باشیم. گفت خود دانید و بالا رفت. 


شرح :


از مجموع این روایت چنین استفاده مى‏شود که عقل باحیاء و دین لازم و ملزومند و از یکدیگر جدا نشوند پس خداوند بهر کس عقل عنایت کند حیاء و دین هم عنایت کرده است و کسى را که باحیاء و متدین یافتم باید او را عاقل هم بدانیم. 




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۱۸
ali montazeri
يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۱۶ ق.ظ

عقل

أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنِی عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْهُمْ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْکَ وَ لَا أَکْمَلْتُکَ إِلَّا فِیمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّی إِیَّاکَ آمُرُ وَ إِیَّاکَ أَنْهَى وَ إِیَّاکَ أُعَاقِبُ وَ إِیَّاکَ أُثِیبُ‏


اصول کافى جلد 1 صفحه: 10 روایة: 1



ترجمه : 1 امام باقر(ع) فرماید: چون خدا عقل را آفرید از او بازپرسى کرده باو گفت پیش آى پیش آمد، گفت باز گرد، بازگشت، فرمود بعزت و جلالم سوگند مخلوقى که از تو به پیشم محبوب‏تر باشد نیافریدم و ترا تنها بکسانیکه دوستشان دارم بطور کامل دادم. همانا امر و نهى کیفر و پاداشم متوجه تو است. 


شرح :


مراد بعقل چنانچه از جمیع روایات این باب استفاده مى‏شود همان قوه تشخیص و ادراک و وادار کننده انسان به نیکى و صلاح و باز دارنده او از شر و فساد مى‏باشد چنانچه در روایت سوم عقل وسیله پرستش خدا و بدست آوردن بهشت معرفى شده و در حدیث چهارم 75 خاصیت و اثر آن بنام لشکر عقل توضیح داده شده است پس عاقل کامل کسى است که آن اثر در او باشد، و مراد به پیش آمدن و بازگشتن عقل این است که این موجود در برابر او امر و نواهى خالقش کاملاً منقاد و مطیع است و جمله آخر حدیث در روایات دیگر توضیح داده مى‏شود که کیفر پاداش مردم در روز جزا به مقدار عقل ایشانست.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۱۶
ali montazeri
دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۰۴ ب.ظ

چرا قبر حضرت زهرا مخفی است؟

چرا قبر حضرت زهرا مخفی است؟

متاسفانه مزار جاى دختر پیغمبر نیز روشن نیست.از آنچه درباره مرگ او نوشته شد،و کوششى که در پنهان داشتن این خبر بکار برده‏اند،معلومست که خانواده پیغمبر در این باره خالى از نگرانى نبوده‏اند.این نگرانى براى چه بوده است؟درست نمى‏دانم.یک قسمت آن ممکن است‏بخاطر اجراى وصیت زهرا  باشد.نخواسته است کسانى را که از آنان ناخشنود بود،در تشییع جنازه،نماز و مراسم دفن او حاضر شوند.اما آثار قبر را چرا از میان برده‏اند؟و یا چرا پس از بخاک سپردن او صورت هفت قبر،یا چهل قبر در گورستان بقیع و یا در خانه او ساخته‏اند؟چرا اینهمه اصرار در پنهان داشتن مزار او بکار رفته است؟اگر در سال چهلم هجرى فرزندان فاطمه قبر پدر خویش را از دیده مردم پنهان کردند،از بى حرمتى مخالفان مى‏ترسیدند.اما وضع مدینه را در چهل روز یا حداکثر هشت ماه پس از مرگ پیغمبر با وضع کوفه در سال چهلم از هجرت یکسان نمى‏توان گرفت.

آنها که بر سر مسائل سیاسى و احراز مقام با على  کشمکش داشتند،کسانى نیستند که در سال یازدهم در مدینه حاضر بودند. و آنانکه در مدینه حاضر بودند،حساب على  را از فاطمه  جدا مى‏کردند.براى رعایت ظاهر هم که بوده است‏بدختر پیغمبر حرمت مى‏نهادند.و مسلما به قبر او نیز تعرضى نمى‏کرده‏اند.نیز نمى‏توانیم بگوئیم مرور زمان و یا فراموشى راویان موجب معلوم نبودن موضع مزار زهراست.چه محل قبر دو صحابى پیغمبر در کنار قبر او معین است.قبر فرزندان زهرا را که در بقیع آرمیده است‏به تقریب مى‏توان روشن ساخت.پس موجب این پوشیده کارى چیز دیگرى است..همان سببى است که خود او در جمله‏هائى که شاید آخرین گفتارهاى او بوده است‏بر زبان آورد. همان سخنان که بزنان عیادت کننده گفت:«دنیاى شما را دوست نمى‏دارم و از مردان شما بیزارم‏»او مى‏خواست دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان بخاک رود و حتى نشان او هم دور از چشم آنان باشد.

ابن شهر آشوب نوشته است ابو بکر و عمر بر على  خرده گرفتند که چرا آنان را رخصت نداد تا بر دختر پیغمبر نماز بخوانند.وى سوگند خورد که فاطمه چنین وصیت کرده بود و آنان پذیرفتند (1) بارى بر طبق روایتى که کلینى از احمد بن ابى نصر از حضرت رضا  آورده است:

امام در پاسخ احمد که از محل قبر فاطمه  پرسید گفت:او را در خانه‏اش بخاک سپردند.و چون بنى امیه مسجد را وسعت دادند قبر در مسجد قرار گرفت (2) ابن شهر آشوب از گفته شیخ طوسى نویسد:آنچه درست‏تر مى‏نماید اینکه او را در خانه‏اش یا در روضه پیغمبر بخاک سپردند (3).

در مقابل این روایت،ابن سعد که در آغاز قرن سوم در گذشته است از عبد الله بن حسن روایت کند:مغیرة بن عبد الرحمان بن حارث بن هشام را در نیم روز گرمى دیدم که در بقیع ایستاده بود.بدو گفتم:

-ابو هاشم براى چه در این وقت اینجا ایستاده‏اى؟

-در انتظار تو بودم!بمن گفته‏اند فاطمه  را در این خانه (خانه عقیل) که پهلوى خانه جحشیین است‏بخاک سپرده‏اند.از تو مى‏خواهم این خانه را بخرى تا مرا در آنجا بگور بسپارند!

-بخدا سوگند این کار را خواهم کرد!

اما فرزندان عقیل آن خانه را نفروختند.عبد الله بن جعفر گفت هیچکس شک ندارد که قبر فاطمه  در آنجاست (4).

اگر روایت احمد بن ابى نصر قرینه معارض نداشت پذیرفته مى‏شد.اما علماى شیعه روایت‏هائى آورده‏اند که نشان مى‏دهد دختر پیغمبر را در بقیع بخاک سپرده‏اند.بعلاوه در ضمن این روایات آمده است که براى پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر صورت هفت قبر (5) و بروایتى چهل قبر ساختند.و این قرینه‏اى است که قبر در داخل خانه نبوده،زیرا خانه محقر دختر پیغمبر جاى ساختن این همه صورت قبر را نداشته است.و نیز روایتى در بحار دیده مى‏شود که مسلمانان بامداد شبى که دختر پیغمبر بجوار حق رفت در بقیع فراهم آمدند و در آنجا صورت چهل قبر تازه دیدند (6) .

مجلسى از دلایل الامامه و او باسناد خود روایتى از امام صادق آورده است که بامداد آن روز مى‏خواسته‏اند جنازه دختر پیغمبر را از قبر بیرون آورند و بر آن نماز بخوانند و چون با مخالفت و تهدید سخت على  روبرو شده‏اند از این کار چشم پوشیده‏اند (7) .

بهر حال پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر ناخشنود بودن او را از کسانى چند نشان مى‏دهد و پیداست که او مى‏خواسته است‏با این کار آن ناخشنودى را آشکار سازد.

پى‏نوشتها:

1.مناقب ج 1 ص 504.

2.اصول کافى ج 1 ص 461.

3.ج 3 ص 365.

4.طبقات ج 8 ص 20.

5.بحار ص 182.

6.بحار ص 171.

7.بحار ص 171.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۰۴
ali montazeri
دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۰۴ ب.ظ

ورود بدون اجازه

ورود بدون اجازه  

 

چرا حضرت علی اجازه داد حضرت فاطمه در خانه را باز کند؟

پاسخ: در جواب از این سوال توجه به چند امر مطلب را روشن خواهد کرد:

أوّلاً: ازآن چه که از برخى از روایات استفاده مى‏شود: حضرت فاطمه سلام الله علیها نزدیک در ورودى منزل بود و با دیدن عمر و همراهان وى، در را به روى آنان بست.

مرحوم عیاشى در تفسیرش، شیخ مفید در الإختصاص و... نوشته اند:

عمر گفت: برخیزید تا پیش او (علی) برویم، پس ابوبکر، عمر، عثمان، خالد بن ولید، مغیرة بن شعبة، ابوعبید جراح، سالم مولى ابوحذیفة، قنفذ و من به همراه او راه افتادیم، چون نزدیک خانه رسیدیم، فاطمه آنان را دید و لذا در را بست و شک نداشت که بدون اجازه وارد نخواهند شد، عمر در را با لگد شکست، سپس وارد خانه شدند و علی را بیرون آوردند در حالى که به خاطر این پیروزى الله اکبر مى گفتند. (عیاشی، تفسیر العیاشی، ج2، ص67؛ شیخ المفید،الاختصاص ص 186؛ مجلسی، محمد باقر ,بحار الأنوار، ج 28، ص 227)

پس در حقیقت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها چون نزدیکترین فرد به درب خانه بوده به محض مشاهده افراد مهاجم، برای اینکه آنان نتوانند وارد منزل شوند به پشت درب خانه رفته بوده تا درب خانه را ببندد و در اینجاست که آن وقایع دردناک و جانسوز اتفاق می افتد.

ثانیاً: حضرت صدیقه شکى نداشت که جمعیت بدون اذن داخل منزل نخواهند ‏شد؛ چون نص قرآن است که بدون اجازه وارد خانه کسى نشوید. (سوره نور آیه27)

ثالثا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم در موارد متعددی به همسران خود اجازه می داد که در را باز کنند و این هیچ مشکلی نداشت به طور نمونه نقل می کنند: روزی رسول خدا  وارد خانه امّ سلمه شد؛ چون آن روز نوبت آمدن آن حضرت به خانه وى بود، مدتى نگذشته بود که علی آهسته دقّ الباب کرد، رسول خدا  بیدار شد، امّ سلمه پاسخ نداد، اما پیامبر فرمود: بلند شو و در را باز کن....(ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق ، ج 42، ص 470؛ الرافعی القزوینی، التدوین فی أخبار قزوین(متوفای623 هـ)، ج 1، ص 89 )

نیز از عایشه هم نقل شده که موارد متعددی با اینکه پیامبر در خانه بوده ولی وی به دستور رسول خدا در را باز کرده است.(الطبرسی، الاحتجاج، ج1، ص 292 و 293؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 38 ص 348).

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۰۴
ali montazeri
شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۴۳ ق.ظ

نماز جمعه 95-2-10




حطبه اول 




دریافت



خطبه دوم  





دریافت




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۴۳
ali montazeri
سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۵۳ ق.ظ

نماز جمعه 27 فروردین



خطبه اول




دریافت

خطبه دوم



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۵۳
ali montazeri
يكشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۵۰ ق.ظ

نمازجمعه 20 فروردین 95

 

 

 

خطبه اول

 

 

 




خطبه دوم

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۵۰
ali montazeri